ما پرنده های تنها زیر شیرونی خونه هر دو تا خسته ز غربت هر دو آواره ز لونه ما دو تا مثل مسافرای کویر تشنه جرعه ای از محبتیم ولی بیگانه ز هم در این سراب لب پر بسته پر از شکایتیم اگه دست سرنوشت رقم بختو برامون می نوشت یا اگه غارت باد بهمون فرصت بودن می داد دیگه دنیا برامون تنگ نمی شد دیوارای لونمون سنگ نمی شد حالا هم دیر نشده میتونیم پرامون و باز بکنیم راه یک لونرو پیدا بکنیم لونه ای که عشق برامون بیاره خنده و شادی رو لبهامون بذاره اونجایی که غم فردا نباشه واسه این دل تنها نباشه