ساعت 9 یِ خیابون منِ تنها یِ عالمه فکر ، نمه بارون ، چند تا رویا آدما ، تصویر کوتاه ، تو خیابون یخ زده خاطره ها تو نگاشون تو پیاده رو ، انگار تورو میبینم چقدر شکلِ توئه ، بذار ببینم رد شدی ، یا که هنوز همونجا هستی منو میبینی و باز چشماتو بستی
زیر پامون خِش خِش برگایِ زرد مسه دوستیمون هوا خیلی سرد اما چه خوب بود ... یِ کافی شاپ قهوه و تلخی حرفات چشماتو ، بغض من ، و سردی دستات اما چه خوب بود (اما چِ خوب بود)
دلم یِ جوری شد ، همون نگاه بود خاطرات ما دوتا ، همین جاها بود انگاری چند سال پیش همین روزا بود فک کنم اون آخرین خاطره ها بود
خیلی دیره ، وقت فکر کردن ندارم نمیدونم ، چرا باز یادم میارم دوست دارم فکر نکنم اما نمیشه ... اون نگات دیگه ازم جدا نمیشه
زیر پامون خِش خِش برگایِ زرد مسه دوستیمون هوا خیلی سرد اما چه خوب بود ... یِ کافی شاپ قهوه و تلخی حرفات چشماتو ، بغض من ، و سردی دستات اما چه خوب بود (اما چِ خوب بود)